بسیاری از زمینه یابی های مربوط به جنبش خانواده درمانی (برودریک و شریدر، ۱۹۹۱؛ گلدنبرگ و گلدنبرگ، ۱۹۸۳؛ گیرین، ۱۹۷۶) متفقا قبول دارند که دهه ۱۹۵۰ دههای بنیادین بوده است. از آن به بعد بود که نظریه ها و رویکردهای مورد وصف ما یک کاسه شدند. يقينا، این آرا صرفا در حوزه پژوهش بالینی بودند تا کار بالینی.
مشاهده خانواده - به ویژه خانواده ای که در آن یک عضو حاوی نشانه وجود داشت - صرفا می توانست زمانی موجه باشد که در قالب یک راهبرد پژوهشی اجرا شود. مشاهدة خانواده به عنوان نقطه ی شروع درمان، چالشی مستقیم با ممنوعیتهای شایع در آن زمان بود که اظهار می داشت درمانگر نباید با هیچ کس از اعضای خانواده به جز بیمارش تماس داشته باشد.